سخته بگی سخته و کسی نباشه بگه چرا؟چته؟چی سخته؟نترس من هستم سخته سختیاتو تنهایی به دوش بکشی .
سخته وقتی میدونی سختیا با بودن یکی دیگه , دیگه سختی نیست و اون نیست . رفت خیلی راحت رفت صدای قلبمم نشنید صدای خورد شدنشو شایدم چون برگای پاییزی زیر پاش بود صدا رو نشنید شاید دلیل نشنیدنش فریاد های من بود که میگفتم نرو
شاید چون....... شاید....... تو بگو دلیلشو دلیلی داری برای گفتن؟ برای رفتن . برای شکستن یه احساس . یه باوری که ترک برداشت..... شاید ندونستن دلیلش برام بهتر باشه
شاید اگه بدونم دیگه منتظر نمونم که عقربه های ساعت بودنمو محکوم کنن منم میرم همونطور که از یادت رفتم میرم تا دیگه سنگینیه بغضامو تو گلوم تحمل نکنم تا اون همه خاطره رو به دوش نکشم . شکستم زیر این خاطره ها
میرم تا با بستن پلکام اون صورت پاکت بهم لبخند نزنه میرم تا تو سکوتم صدات تو گوشم نپیچه میرم تا انبوه گلای رز تو گلدون اتاقم لمس دستاتو برام یاد اوری نکنن خداحافظ برای همیشه تا ابد
چقدر سخته تو چشمای کسی که قلبتو بهش دادی و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده ، زل بزنی و به جای اینکه لبریز از نفرت بشی حس کنی هنوزم دیوونشی و دوستش داری
چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده
چقدر سخته که تو خیالاتت ساعت ها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی
چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز...
نفس می کشم هنوز
نفس می کشم وقتی سال دیگری هم از پرواز تو گذشت
و باز هم آخرین پنجشنبه سال آمد و آهسته از کنارم گذشت و من باز هم ندیدمت
غبطه می خورم به این همه هیاهو
هیاهوی بازماندگانی که برای دیدار عزیز سفرکرده شان عازم مزارشان هستند
هر کدام گلی یا گلابی بدست دارند
تا پرپر کنند به یاد خاطره عزیزشان
یا مزارش را با بارانی از گلاب غسل دهند به یاد عطر عزیزشان
و من امسال هم غبطه می خورم
به پنجشنبه های آخر سالی که تو را درآغوش گرفته اند در غیاب من
غبطه می خورم به خروارها خاکی که تو را در بر گرفته اند بجای آغوش من
خاکی که من تمام دنیایم را به دستش سپردم و حق دیدارش را ندارم!
به خاطر دوست داشتنت خجالت نکش ؛
اونی باید خجالت بکشه ،
که می دونه دوسش داری اما…
دوست داشتن “بلد” نیست !!!
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
تو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی
نمی دونی چقد سخته شبِ سرد فراموشی
شبی که کوله بارت رو میون گریه می بستی
یه احساسی به من می گفت هنوزم عاشقم هستی
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم
چرا حالت پریشونه چرا مایوس و دل سردی
خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی
تو یادت رفته اون روزا یکی تنها کست میشد
خداحافظ که می گفتی خدا دلواپست میشد
خداحافظ نگو هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو تا هر جا باشی همراتم
خداحافظ نگو
طاقت بیار طاقت بیار تو این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار تو سردی شبای تار
طاقت بیار و قلبتو به دست تنهایی نده
فانوس چشماتو ببند به این شبای غم زده
روزای خوبو جا نذار تو سختی های روزگار
به خاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار
طاقت بیار طاقت بیار
تو این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار
تو سردی شبای تار
زمزمه ی رسیدنت پشت سکوت جاده ها
چند تا قدم مونده فقط به خاطر خدا بیا
خسته ای کوله بارتو رو شونه های من بذار
راه زیادی اومدیم طاقت بیار طاقت بیار
نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
بهگر، تولید سریال های مفهومی و معناگرایی چون «حریم سلطان» به خوبی نشان می دهد برادران ما در کشورهای دوست و برادر و همسایه – ترکیه – تا چه اندازه به ذائقه مخاطب ایرانی نزدیک شده اند و چه راهکارهایی را برای جذب حداکثری که خواسته اصلی مسئولین کشور ترکیه است به کار می گیرند.
این سریال بنا به گفته راویان شیرین سخن برگرفته از دل تاریخ است که در این صورت باید تاریخ ترکیه را بالای سر قرار داد و به آن احترام فراوان گذاشت اما تحقیقات صورت گرفته نشان می دهد در آن برهه از تاریخ بانوان عثمانی تا سایه پوشیده بودند و چیزی که شما در تصاویر موجود می بینید، خطای دید و یا سرابی بیش نیست.
بو جوانی چاوت ژیان ساز ئه که م.
شادم ئه وکاته ی نامه ت بازئه که م.
من بی وفانیم چاوه راسه که م.
لیت نه ره نجاوم دل فیدات ئه که م.
ترجمه:برای زیبای چشمانت زندگی رامیسازم.وقتی نامه ات رامیگشایم شادم.من بی وفانیستم چشم راست من.ازتو ناراحت نیستم.دل فدایت میکنم.
----------------------------------------------------------
تنیادلباخته ی بی ملاقاتم.
تف له ئه وروژه ی وه دنیاهاتم.
کزکه م له گوشه ی ارا خوم گیرم.
چونکه له دونیا فره دلگیرم.
ترجمه:تنها دل باخته بدون ملاقاتم.تف به روزی که به دنیا آمدم.درگوشه ای کزکرده گریه میکنم.چونکه دردنیا دلتنگم.
له دلم پرسی بووا ره شپؤشی؟
له جیاتی شه راب هه رغه م ئه نؤشی
وتی بؤ یارم من زؤر په رؤشم
ئه وه ندم خؤش ده وی زیاترله خؤشم
ترجمه:ازدل پرسیدم چراسیاهپوشی،به جای شراب تو غم مینوشی.گفت ازبهریارم من پریشانم،دوستش دارم بیشترازجانم.
برای فعالسازی کد را به ۷۵۷۵ اس ام اس کنید
۵۵١٣٩٩٠ بدهکار
۵۵١٣٩٨۶ برو فکرشم نکن
۵۵١٣٩٨٣ تقدیر
۵۵١٣٩٧۴ توبه
۵۵١٣٩٧٨ جنون
۵۵١٣٩٧۶ چه زود
۵۵١٣٩٨٨ خدایا
۵۵١٣٩٨۴ درد جدایی
۵۵١٣٩٧٩ رد پات
۵۵١٣٩٨٠ رد پات۲
۵۵١٣٩٨٢ عشق من و تو
۵۵١٣٩٧٧ کاش بدونی
۵۵١٣٩٨٩ نگاه خیس
۵۵١٣٩٨٧ وای
۵۵١٣٩٨۵ هرگز نشد
۵۵١٣٩٨١ یکدونه من
۵۵١٣٩٧۵ یه لحظه
همش چهار سالم بود یه دختر چشم عسلی با موهای بلند ومشکی،صورتم کمی آفتاب سوخته شده بود چون ظهرا توی کوچه توپ بازی میکردم صمیمی ترین دوستم پرستو بود که توی کوچه بازی میکردیمپرهام شش ساله برادر پرستو بود که باآن موهای پرپشت وقارچی و چشمای مشتاقش به من نگاه میکرد اون روز پرستو نیومده بود و من تنهایی توی کوچه بازی میکردم پرهام روی پله دم خونشون نشسته بود ونگام میکرد وقتی دیدم یه ساعته زل زده به من
گفتم- میای بازی؟ولی اون همونطور سرشو به علامت نفی تکون داد خیلی حرصم گرفت فکر کرده بود کیه که خودشو واسه من میگیره! ازاون روز ازش بدم اومد!....
حالا هفت ساله بودم یه دختر کوچولویی که تازه الفبا یادگرفته بود اون روز رفتم خونه پرستو اینا پرهام نه ساله هنوز همانطور یه گوشه نشته بود و منو نگاه میکردا میخواستیم مشقامونو بنویسیم ولی وقتی مامان پرستو رفت بیرون یهو شیطنتمون گل کرد مشقامونو ننوشتیم که هیچ کلی شیطونی کردیم آخرسر رفتم خونه وبرای اینکه مامانم شک نکنه رفتم بخوایم توی دلم گفتم:خدای مهربون؟من از خط کش بلند وفلزی معلممون میترسم آخه دردم میگیره خودت کمکم کن...
روز بعد معلم دفتر مشقارو نگاه کرد وهرکی ننوشته بود با خطش کتک میخورد اشکم داشت درمیومد بااینکه میدونستم هیچی ننوشتم دفترمو به خانم دادم اونم با لبخند گفت:- بچه ها از ستاره یاد بگیرید ببینید چه مشقاشو خوش خط نوشته!
عجیب بود من که هیچی ننوشته بودم؟دفترمو نگاه کرده بود باخط خوش یه بار از روی الفبا نوشته شده بود با خودم گفتم حتما خدا یکی از فرشته هاشو فرستاده که مشقای منو بنویسه این ماجرا هم فراموش شد تا اینکه ده ساله شدم پرهام دوازده ساله هنوز همانطور مظلومانه نگاهم میکرد ولی من ازش بدم اومد .
روز چهارشنبه سوری من وپرستو توی کوچه میرفتیم که یهو یکی منو از پشت هل داد و صدای مهیبی اومد...جلوی چشمم رو دود گرفت...
چشم که باز کردم دیدم توی بیمارستانم چیزیم نشده بود وبه زودی مرخص میشدم ولی از مامان شنیدم پرهام برادر پرستو یک چشمشو از دست داده زیاد ناراحت نشدم وگفتم- به ما چه؟میخواست مراقب خودش باشه حالا دیگه یه دختر هجده ساله بود م و باتوجه زیبایی ام خیلی خواهان دوستی بامن بودند.
اینوسط قرعه به نام کاوه افتاد و انقدر التماس کردو ورفت و امد تاقبول کردم باهاش دوست بشم پرهام بیست ساله حالا دیگه فقط یه چشم داشت ولی باز باهمون به چشم به من مظلومانه نگاه میکرد یهروز وقتی تو کوچه داشتم میرفتم اومد جلو ویه سیلی زد درگوشم و باهام دعوا کرد که چرا با کاوه دوست شدم منم هرچی از دهنم درآمد بارش کردم ولی اون هیچی نگفت روز جشن تولد کاوه من فریب خوردم وقتی رفتم خونشون دیدم هیچکس نیست ...
گریه کردم فایده نداشت
بعداز اون اتفاق فهمیدم پرهام میخواد بیاد خواستگاریم بهش اعتماد کردم سرمو روی شونه اش گذاشتم وزدم زیر گریه همه چیو بهش گفتم وفتی فهمید کاوه چه بلایی سرم آورده دفتری را به من داد و گفت اگه زنده برگشتم شب عروسی باهم میخونیم ولی اگه برنگشتم خودت تنها بخون اون روز منظورشو نفهمیدم ولی چندروز بعد فهمیدم کاوه پرهامو با چاقو کشته مثل اینکه پرهام با اون درگیر شده اونم چاقو زده و فرار کرده با گریه دفتر خاطراتشو باز کردم و باخواندنش جگرم آتش گرفت نوشته بود:
♥♥♥خیلی دوستش دارم یادمه وقتی دختر کوچولوی چهارساله بود وقتی بهم گفت بیا بازی دست رد به سینه اش زدم واون اخمو وناراحت باهام قهر کرد شاید اون معنی نگاهمو نمی فهمید من ظهرا توی کوچه می نشستم و اورا می پاییدم و مراقبش بودم تایه وقت نخوره زمین وبلایی سرش نیاد حتی وقتی با خواهرم مشغول بازی شدند و مشقاشونو ننوشتنتد من یواشکی براش نوشتم تا یه وقت معلمشون دستای ناز وکوچولشو با خط کش نزنه حتی انوقت نفهمید که تو روز چهارشنبه سوری وقتی کاوه دوستم زیر پاش ترقه انداخت اونو هل دادم وبرای یه عمر چشممو از دست دادم الان اون با کاوه دوسته و از قلب شکسته من خبرنداره...♥♥♥
اشکان میگه:خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها،یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
چه کسی می گوید گرانی شده است؟دوره ی ارزانیست.دل ربودن ارزان دل شکستن ارزان.دوستی ارزان دشمنیها ارزان چه شرافت ارزان.تن عریان ارزان.آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانترقیمت عشق چه قدر کم شده است!کمتر از آب روان!و چه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان
من غلط بکنم ارشد شرکت کنم !
“دیالوگ ماندگار شب های امتحان”
مطالب خنده دار شب امتحان
تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته
یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش
باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش
بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه
بعد به افق خیره میشه و تو افق نیست و نابود میشه
بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه
ببینه مشروط میشه یا نه !
مطالب خنده دار شب امتحان
همه با هم یک صدا بخونیم
ﺗﺎب ﺗﺎب ﻋﺒﺎﺳﯽ ، اﺳﺘﺎد ﻣﻨﻮ ﻧﻨﺪازی !
“جمعی از دانشجویان مشروط خُل و چِل”
مطالب خنده دار شب امتحان
شما دانشجویین ؟ بعله !!
درس هم میخونین ؟ نه دیگه تا اون حد !
مطالب خنده دار شب امتحان
امتحان وسیله س ، نمره دست استاده ،
الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی ها !
مطالب خنده دار شب امتحان
سر امتحان استادها سوالاتی میدن که ما تا حالا ندیدیم ؛
در عوض ما هم جواب هایی میدیم که اونا به عمرشون ندیدن !
مطالب خنده دار شب امتحان
به استادم میگم استاد ما نسل سوخته ایم بخدا
گفت نسل سوخته ماییم شما نسل پدر سوخته اید
هیچی دیگه تا حالا اینقدر توی زندگیم قانع نشده بودم !
مطالب خنده دار شب امتحان
تو کلاس داشتم با دوستم پچ پچ میکردم
استاد اومد با خط کش بهم اشاره کرد و گفت:
تهِ این خط کش یه آدم ابله وجود داره…
منم گفتم: استاد منظورتون کدوم تهشه…!؟
نمیدونم چی شد که اخراجم کرد !
مطالب خنده دار شب امتحان
واقعا دقت کردین ؟
لذتی که در پیچوندن دروس و افتادن با فراغ بال و طیب خاطر هست،
در حضور ۱۰۰% توی کلاس و پر کردن ۸برگ پشت و رو سر جلسه امتحان و ۲۰ شدن نیست ؟
مطالب خنده دار شب امتحان
بابام اومده توی اتاقم
میگه دخترم شارژ اینترنتت تموم شده؟
میگم نه !
میگه پس چرا داری درس می خونی؟
مطالب خنده دار شب امتحان
یه بار تو کلاس زبان نمره ترممو کامل گرفتم !
باس همونجا تو اوج خداحافظى میکردم
مطالب خنده دار شب امتحان
واقعا آدم وقتی امتحاناش تموم میشه احساس میکنه دوباره متولد شده !
من که همچین احساسی دارم شما رو نمیدونم ؟!
مطالب خنده دار شب امتحان
اگه توی اینترنت باشی توانایی اینو داری که،
بدون احساس خواب آلودگی تا صبح بیدار باشی ،
حالا کافیه ساعت ۱۰صبح از خواب بیدار شی ساعت ۱۱ کتاب بگیری دستت ،
چنان پلکات سنگین میشه که انگار ۲ شبانه روزه نخوابیدی …
مطالب خنده دار شب امتحان
با اینکه دوست ندارم سر به تنت باشه اما وقتی میگی :
از صفحه ی چند تا چند حذف …
دوست دارم پاشم وسط کلاس ماچت کنم
مرسی معلم جونم
مطالب خنده دار شب امتحان
دقت کردین آدم وقتی همه سوالای امتحانو بلده،
یه احساس دستپاچگی و هول شدن بهش دست میده ؟
اصن دستخط آدم از نستعلیق به میخی سومری تغییر حالت میده !
آدم دوست داره مثل قارچ خور از روی سوالا بپره
و سریع پاسخنامه رو ببره بکوبه تو صورت مراقب !
حالا هیبت نفر اول بلند شدن و برگه رو تحویل دادن بماند
مطالب خنده دار شب امتحان
قابل توجه اونایی که سر کلاس میگفتن کوووو تا آخر ترم :
الان رسیدیم به همون “کوووو” ، پیاده بشید و از مناظر لدت ببرید !
مطالب خنده دار شب امتحان
توهمی که هیچوقت عملی نشد :
امروز از اینجا تا اینجا میخونم فردا بقیشو …
و دیگر هیچ !
مطالب خنده دار شب امتحان
هر جا صحبت از « تقلــــــــــب » است
نام درخشان « دانشجوی ایرانــــــــــی» می درخشد !
مطالب خنده دار شب امتحان
یادش بخیر وقتی معلم برای درس پرسیدن،
اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند حس معجزه بهمون دست میداد !
مطالب خنده دار شب امتحان
یه چیز میگم امکان نداره دانشجو باشی و تایید نکنی :
صبح بخوابی
سر کلاس نری
دوستات بگن استاد نیومد
ای حال میده ، ای حال میده !
مطالب خنده دار شب امتحان
من نمیدونم این اساتید چشونه ؟!
خب عزیز من شما که داری ۹٫۵ میدی خب بده ۱۹٫۵ !! که چی مثلا ؟
یه ۱ مگه چقدر جوهر مصرف میکنه ؟ اصلا بیا پول جوهرشو خودم میدم ؟
فکر کنم به خاطر قیمت دلار باشه یا اینکه واردات جوهر ممنوع شده !
مطالب خنده دار شب امتحان
دقت کردین که بعضی امتحانارو با اعتماد به نفس و سینه ستبر میرین برای نمره ۲۰
ولی وقتی سوالارو میخونین چک میکنین که تا ۱۰ میتونین بنویسین یا نه ؟
مطالب خنده دار شب امتحان
یعنی توی دبیرستان هیچ چیز بهتر از این نیست که معلم گفته باشه امتحان میگیرم
بعد بیاد سر کلاس یکم درس بده و بگه امتحان ایشالا واسه جلسه آینده !!
اونوقت این شادی رو بچه خرخونا خراب میکنن
که هی میگن آخه ما خوندیم امتحان بگیرید
و معلمم مجبور میشه امتحان بگیره!! خدا این جو آدما رو نصیب کلاسی نکنه!
مطالب خنده دار شب امتحان
دانشجویان به صورت تخصصی به پنج دسته تقسیم میشن :
۱ – اونایی که جزوه مینویسن تا اون رو بخونن و نمره ی خوب بگیرن !
۲ – اونایی که جزوه مینویسن به امید اینکه یکی بیاد ازشون جزوه بگیره !
۳ – اونایی که جزوه نمینویسن به امید اینکه برن از یکی جزوه بگیرن !
۴ – اونایی که اومدن سر کلاس ولی حوصله ی هیچکدوم از این کارارو ندارن !
۵ – اونایی که کلا به کلاس اعتقادی ندارن و کلاس رو در نطفه ی شکل گیریش پیچوندن !
مطالب خنده دار شب امتحان
بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !